Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 108 (5737 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch Persisch Menu
[deutsches] Beefsteak {n} U گوشت چرخ کرده گاو با ادویه [به شکل مکعب مستطیلی]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Pastrami {f} U گوشت ادویه زده ودودی شده شانه گاو
gepökeltes Rindfleisch {n} U گوشت گاو نمکسود کرده
Bulette {f} U گوشت چرخ کرده سرخ شده
Rindersolber {m} [Hessen] U گوشت گاو نمکسود کرده [در ایالت هسن]
Gewürz {n} ادویه
Gewürzbord {n} U قفسه ادویه
Gewürze {pl} [als Kategorie] U ادویه [آشپزی]
würzen U ادویه زدن
Gewürzregal {n} U قفسه ادویه
Gewürzladen {m} مغازه ادویه فروشی
Gewürzkräutermischung {f} U آمیخته ای از ادویه و سبزیجات معطر
Gewürzkammer {f} U انباری ادویه [واژه قدیمی]
Fleisch {n} U گوشت
Rindfleisch {n} گوشت گاو
Fleischkonserve {f} U کنسرو گوشت
Kotelett {n} U گوشت دنده
Faschiermaschine {f} U چرخ گوشت
Kalbfleisch {n} U گوشت گوساله
Bug {m} U گوشت سردست
Fleischvergiftung {f} U مسمومیت از گوشت
Fleischbeschauer {m} U بازرس گوشت
Fleischextrakt {m} U عصاره گوشت
Auswuchs {m} U گوشت زیادی
Fleischer {m} U فروشنده گوشت
Lammfleisch {n} U گوشت بره
Fleischerei {f} U گوشت فروشی
Büchsenfleisch {n} U کنسرو گوشت
Aasfleisch {n} [zool.] U گوشت گندیده
Fleischwolf {m} U گوشت چرخ کن
Schweinefleisch {n} U گوشت خوک
Braten {m} U گوشت کبابی
Brühe {f} U عصاره گوشت
Schweiniges {n} U گوشت خوک [در سوییس]
Beefsteak {n} U گوشت ران گاو
Fleischfresser {m} U گوشت خوار [حیوان]
Bruststück {n} U گوشت سینه [قصابی]
Büchsenfleisch {n} U گوشت کنسرو شده
Filet {n} U گوشت پشت مازو
braten U سرخ کردن [گوشت]
Schweinernes {n} U گوشت خوک [در باواریا و اتریش]
Kälbernes {n} U گوشت گوساله [در باواریا و اتریش]
Fleischwolf {m} U چرخ گوشت [غذا و آشپزخانه]
Geräucherte [s] {n} U گوشت دود داده شده
Frühstücksfleisch {n} U گوشت خوک و ژامبون [ در قوطی]
geschwollen <adj.> U پف کرده
Der Koch hat das Fleisch zu lange gegart. U آشپز گوشت را بیش از حد [آهسته ] پخت.
rosa [Fleisch] <adj.> U متوسط پخته شده [گوشت] [آشپزی]
Pastete {f} U کلوچه گوشت پیچ [میوه درپای]
Ei mit Schinken U تخم مرغ با گوشت ران خوک
gefüllte Pastete {f} U نان پر شده از گوشت مرغ و غیره
geschwollen <adj.> U باد کرده
geschwollen <adj.> U آماس کرده
Favoritin {f} U عزیز کرده [زن]
Favorit {m} U عزیز کرده
geschwollen <adj.> U ورم کرده
Ich habe eine Reifenpanne. U من پنچر کرده ام.
geklappt [gelungen] [umgangssprachlich] <past-p.> U کار کرده
durchwachsen <adj.> U سرتاسر دارای چربی [گوشت ران خوک]
Frikassee {n} U فریکاسه [نوعی خورش با گوشت ریز شده]
durch <adj.> U کاملا پخته [برای گوشت] [غذا و آشپزخانه]
Bratfisch {m} U ماهی سرخ کرده
Faust {f} U دست گره کرده
Schriftrolle {f} U نوشته لوله کرده
Bratwurst {f} U سوسیس سرخ کرده
Meine Augen sind geschwollen. U چشمانم پف کرده اند.
versteckte Information {f} U اطلاعات پنهان کرده
Ich habe es satt. <idiom> U من و خسته ام کرده. [ازش بریدم.]
schockiert <adj.> U هول و هراس پیدا کرده
betroffen <adj.> U هول و هراس پیدا کرده
Ich bin es leid. <idiom> U ازش بریدم. [من و خسته ام کرده.]
Ich bin es leid. <idiom> U من و خسته ام کرده. [ازش بریدم.]
Ich habe es satt. <idiom> U ازش بریدم. [من و خسته ام کرده.]
erschüttert <adj.> U هول و هراس پیدا کرده
Meine Augen sind geschwollen. U چشم های من پف کرده اند.
Woran merke ich, wann das Fleisch schlecht [hinüber] ist? U چگونه می توانم متوجه شوم که گوشت فاسد شده است؟
Prosciutto {m} U گوشت ران خوک [که در هوا خشک شده است] [ایتالیایی]
Er steht da wie die Ochsen vor dem Berge. <idiom> U مانند خر در گل گیر کرده. [اصطلاح مجازی]
Sie war ins Visier der Ermittler geraten. U او توجه بازجویان را جلب کرده بود.
Ist der Zug [Bus] verspätet? U قطار [اتوبوس] دیر کرده است؟
Da will mir jemand was in die Schuhe schieben! U برایم پاپوش درست کرده اند!
Meine Bankkarte wurde von der Maschiene geschluckt. U کارت بانکیم توی ماشین گیر کرده.
Pommes frites {pl} U سیب زمینی قاچ قاچی سرخ کرده
Wir haben schon Schlimmeres durchgemacht. U ما بدتر از این را [در زندگی] تحمل کرده ایم.
Was hat er denn verbrochen? U [مگر] او [مرد] چه خطایی [جرمی] کرده است؟
Frittenbude {f} U دکه ماهی و سیب زمینی سرخ کرده
Pommesbude {f} U دکه ماهی و سیب زمینی سرخ کرده
Pommes-Frites-Bude {f} U دکه ماهی و سیب زمینی سرخ کرده
Bratfisch mit Pommes frites U ماهی و قاچ سیب زمینی سرخ کرده
Die Dachrinne ist mit Blättern verstopft. U برگ ها ناودان باران را مسدود کرده اند.
gewachsenes System, das nicht mehr weiterentwickelt werden kann U سیستم رشد کرده ای که دیگر قابل توسعه نباشد
Meine Sat-Schüssel beginnt zu rosten. U بشقاب ماهواره ای من شروع کرده است به زنگ زدن.
Es ließ ihn nicht los. U این افکار او [مرد] را کاملا اشغال کرده بود.
Fritten {pl} U سیب زمینی قاچ قاچی سرخ کرده [اصطلاح روزمره]
Pommes {pl} U سیب زمینی قاچ قاچی سرخ کرده [اصطلاح روزمره]
Neuanfang {m} U شروع تازه [اشتباهات یا تخلف های قبلی را پاک کرده باشند]
vollzieher U مامور اجرایی دادگاه که اموال ورشکستگان را مضبوط کرده و به حراج میگذارد
Ich bestellte eine Portion Pommes frites zu meinem Steak. U من برای مخلفه با استیکم سیب زمینی سرخ کرده سفارش دادم.
Ich habe mit ihm noch ein Hühnchen zu rupfen. <idiom> U باید با اوهنوز در باره کارش که [درست نبوده] من را ناراحت کرده حرف بزنم.
Das Opfer hatte nichts getan, was die Täter noch angestachelt hätte. U شخص مورد هدف کاری نکرد که ضاربین [مجرمین] را تحریک کرده باشد.
Als das Essen beendet und weggeräumt war, machte meine Tante Kaffee. U وقتی که شام تمام و جمع کرده شد عمه ام [خاله ام] قهوه درست کرد.
Der Stadtrat verfügte, dass Hunde dort an der Leine geführt werden müssen. U شورای شهر مقرر کرده است که تمام سگ ها باید با افسار بسته شوند .
Der Sänger und seine Leute belegten den gesamten Raum hinter der Bühne mit Beschlag. U خواننده و کارکنانش تمام پشت صحنه را برای خود اشغال کرده بودند.
Sie isst kein Fleisch, aber sonst isst sie so gut wie alles. U او [زن] گوشت نمی خورد اما به غیر از آن او [زن] کلا همه چیز می خورد.
marinieren U [ترد کردن و طعم دارکردن گوشت با خیس کردن آن در ماست یا آب لیمو و غیره]
Ich hatte ein unstillbares Verlangen nach Pommes Frites, also bin ich im nächsten Lokal eingekehrt. U من خیلی هوس سیب زمینی سرخ کرده داشتم برای همین با خودرو به نزدیکترین رستوران رفتم.
Das Krisenkuscheln zwischen Politik, Industrie und Gewerkschaften hat bislang zum Wohle des Landes funktioniert. U این خود شیرینی ریاکارانه بحران گرا بین سیاستمداران، صنعتگران و اتحادیه ها تا کنون به نفع کشور کار کرده است.
Die Polizei hat ihn bereits seit Jahren im Visier. U چندها سال است که او توجه پلیس را به خود جلب کرده است.
Recent search history Forum search
1چطور می توانم واژه ها را تایید confirm بکنم؟
1خواستم همکاری کرده باشم
1das steckt ein Zettel
2Eine Bitte an Web Master!:-): Wir müssen jedesmal "(code amniati) schreiben bei jeder Frage..das nimmt viel Zeit:-(( und man verzichtet langsam auf diese Website..ich mag Ihre Website sehr ..aber..
1آیا شما به ایران سفر کرده اید
1studiert
2ich habe gesorgt ich werde gesorgt haben was bedeutet
1او مرد خیلی کار کرده
1übernahmeersuchen
0خرید بهترین یو پی اس 2018
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Deudic.com